بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر

ساخت وبلاگ

حالتی میان بغض و اضطراب و خشم در من است
دسته کروکودیل ها امروز ، راس ساعت جان کندن آفتاب، دو ماهی گلی زیبا را، با چشم های وحشت زده، خونسرد، در مقابل بی خاصیت های چون من، بلعیدند.

کمی جلوتر، یک ماهی گلی دیگر را

من پشیمانم، و بسیار غمگین و به شب و لانه کروکودیل ها فکر می کنم.

بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:03

کریم خان را می رفتم تا به ایرانشهر برسم، روی انعکاس شیشه های تاریک سازمان سنجش، خودم را دیدم، مردی سی و هفت ساله با موهایی سفید و سیاه، من فراموش کرده بودم خودم را، آنجا او ایستاده بود، او ی من، به علی که در سی و هفت سالگی اوردوز کرد، به آرش، پسرش، که حالا قد کشیده و مکانیک می خواند، به تمام آن دویدن ها با پای برهنه تا جنازه ی علی، فکر می کرد.خاطرات دست سنگینش را روی شانه هایم گذاشت و تکانم می داد، تا آن پارک ملت و بوی گندم و تو ادامه داشت .من فکر می کردم در سی و هفت سالگی خواهم مُرد ... همچون علی و باقی ش فرق چندانی نخواهد داشت.اما نمرده ام، یعنی تا امروز که زنده ام وفا می گوید، تو روی مخم می روی ولی نمی شود که دوستت نداشت می گویم: دوستش دارم و در چهره ی خلاقش که راهی برای هرچه بن بست است پیدا می کند، خیره می شوم.با این اوصاف، من خوشبختم و سعی کرده ام از کسی قرض نگیرم چیزی را ..زندگی عمیقا ترسناک است و من صادقانه از شهر های شلوغ خوشم آمده است.و هر بار که از پل پارک وی رد می شوم با خودم می گویم: ولیعصر، فرشته ، نه نه نه ، مستقیم تجریش . بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 53 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1402 ساعت: 21:43

دلم یک بغل سوت بی قید 

در کوچه های شانزده تا هجده سالگی 

دمادم غروب تابستان محله ی یاس و شب بو ها 

آنجا که هنوز 

هیچ شناختی در من از نور های ظلمت نبود 

دلم 

نان داغ و پنیر و‌گوجه و خیار عصر های خانه ی پدربزرگ را می خواهد 

دلم، فراموش‌ کرده زیستن را ...

بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 40 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 11:51

اين روزها يك سوال در لا به لاى دالان هاى ذهن ، دورمى زند كه آيا، ما اصلا وجود داشته ايم ؟واقعيت دردى ست كه در من سكنا دارد خيال، لذت حضور شادى هاست من از عصيان قوچى در صخره اى از دامنه ها شاهوار در تصاحب چند ماده بز تنها و جا مانده از گله وهم خيابان لاله زار را آنجا كه مى رسد به انقلاب در سر انگشتان مى گردانم من خودم نيستم وتو هاى بسيارى در منگويش هاى متفاوت را صرف مى كنند من آن گوشه در خودم چمباتمه زده منتظر، تا دوم شخص مفردى برايم دست هايم را در هوا چرخ دهد لبانم را بجنباند پايم را شيك، در نشستنى كوتاه تاب دهد با تو بگويد : ببين جهان چه غريب و تنهاست !؟من اين متن را در زمانه اى شروع كرده امكه روسيه هنوز منكر هر گونه تجاوز بود طالبان كشورى را به خويشتن دارى دعوت نمى كرد و اوكراين ميان حرف هاى مفت، له نمى شد حالا به اندازه همين چند خط هم دنيا براى جنگى دگرصبر نكرد بايد ببوسمت، بيا تا ببوسمت  آنچنان عميق آنچنان ماندگار تا اگر لحظه اى ديگريكى از آخرين اختراعات بشر در كتاب ويرانى بر سقف خانه مان فرود آمد چيزى در دلم نمانده باشد باورت مى شود ؟من درد مى كشم و به تو مى گويم: "بيا" بعد از اينهمه تجاوز و جنگ بعد اينهمه رذالتى كه بشر زاييده است به تو مى گويم :"بيا"بيايى كه چه شود...؟ بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 19 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:32

ادبيات سياسى دنيايى ست هوشيار هرچند صامت.بعد از آنكه تركمنستان در پايان قرارداد انتقال گاز با ايران، تعرفه ى فروشش را چند برابر كرد و ايران نپذيرفت، زمستان ٨٦ از راه رسيد. سرما در استان هاى معتدل شمالى، به استخوان ها رسيده بود و تركمنستان صادرات گاز را از خط لوله ى شمال قطع كرد. خانه هايى كه سال ها گرمايشان از سوزاندن گاز بود، در جستجوى نفتى بودند كه آن هم نبود. سرما بى رحمانه مى تاخت و مسئولين دست در كيسه ى چه كنم ها و وعده هاى پوچ. اوضاعى بود و جان هايى كه ديگر نبود.هاشمى رفسنجانى در يكى از نماز جمعه هاى آن زمستان خطاب به تركمنستان گفت:  " بى صفايى كرد"تركمنستان بى معرفت نبود، در معادلات سياسى همانقدر كه هزينه كنى، آش مى خورى. قراردادش را هم تمام و كمال اجرا كرده بود و در قرارداد جديد به توافق نرسيد.همه چيز از ديد حقوق بين الملل درست بود.غير&n بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 82 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:11

تاك بى برگى مى تند در من خوشه هاى بى قندرنجور و بى دانه جارى مى شوم از درد به رود از باغ به دوداز دود به بوق از ستارخان به كريم خان به فردوسىدر غياب تو به سكه ها نگاه مى كنم كه نامشان به هرزگى بهار آزاديست اى زمستان ناخوش زمستان نحيفدست هايم سرد است چشمهايتروزى مرا خواهند بلعيد من آن وعده ى بى توجهم  چون آبنبات سرخ دو سر پيچى روى ميز نذرى نيمه ى شعبان   بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 97 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:11

من از مغرب باور خویش ،طلوع کرده ام .و در مشرق باور تو ،غروب میکنم .،تمام این مسیر جز یاد تو نیست ،میرسم روزی به مقرب نفس های تو همانجا که میدانی ...همانجا که به انتظارم ...،نمی دانم آیا ، هستی ؟ایستگ بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 8 آبان 1399 ساعت: 9:26

آنهایی که می دوند

آنهایی که تشویق می کنند

آنهایی که شرایط را می سازند

آنهایی که روایت می کنند

چهار وجه انسانیم

خب

"لازم است که بگویم": من از راوی بودن، همیشه لذت برده ام ؟

بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 8 آبان 1399 ساعت: 9:26

روزهای نخست ِ سوم ابتدایی، نمونه مردمی پویندگان، زنگ استراحت میان دو کلاس. سه سال قبل تر را در مدرسه ی ادیب گذرانده بودم و با فضای جدید، چندان میانه ای پیدا نکرده بودم. ایستاده بودم کنار آب خوری، لیوا بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 8 آبان 1399 ساعت: 9:26

یک قول هرساله است که این زمان ها بنشینم و چیزی برای آنچه گذشت و آنچه می آید، بنویسمراستش، اصلا حالش نبودیک هفته ای می شود که جمعیت هفت نفری خانه ی ما درگیر بیماری کرونا شده استبا خودم شروع شد و بعد به بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر ...ادامه مطلب
ما را در سایت بارانی ترین چتر ... ایستگاه آخر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sajjad-khamoosho بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 3 ارديبهشت 1399 ساعت: 12:38